کد مطلب:35488 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:189
ای مردم! موجهای فتنه را به كشتیهای نجات و رستگاری شكافته، از آنها عبور كنید. پس از رحلت پیامبر (ص) و برگزیده شدن ابوبكر به خلافت، ابوسفیان برای فتنه انگیزی بین مسلمانان، با گروهی به نزد عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر رفت و گفت:«نگراین من این است كه در آینده، این مرد خشن ناهموار،(عمر بن خطاب) بر ما حكمفرما شود. برخیز تا به نزد علی (ع) رفته، با او بیعت كنیم». سپس او برای بیعت با علی (ع) به همراه گروهی به نزد حضرت می آیند. امام (ع) مردم را از توطئه و نیرنگ ابوسفیان آگاه می سازد: خلافت دگرگون شد از انقلاب ستمدیدگان قد برافراختند بدانسان كه جستند از این رهگذر خلیفه به تنهایی این سان جفا چو فرمانده مسئول بد بیشتر حكومت اگر شد به راه ستم خداوند، امروز بیخ ستم شما را بر آن شاخه هست اقتدار به تعقیب عمال جور و جفا برادركشی بیشتر می شود نباشیم پیروز در نشر دین [صفحه 108] به روزی كه پیغمبر پاكدین به تشریف او چون شدم گرم كار سقیفه بنی ساعده گرم شد خلافت كه خود بود مخصوص من پس از هفته ای بعد از این ماجرا ندانید كه باب سفیان چه گفت مرا گفت: گر دست یازی به جنگ كنم زیر فرمان ترا بی شمار بدانسان كه با حمله ای مرگبار نخواهم دگر ره سخن سر كنم ولی گفتم او را كه آیین ما بترسم كه چون فتنه خیزد به راه ز من یاد دارید این گفته را همان به به آرامش اندر شوید كه سیلاب كوه افكن رهگذار نباشید این قدر خونگرم و سخت مبادا به تعمیر یك خانه در نگفته نماند كه صبر و قرار كه چون رفت ز اندازه شد كاهلی گمان نیست «مروان پور حكم» دگر پور اخنس سوم پور سعد كه اینان در این فرصت دیرپا اگر چند بر نامه ی كار من كه این انگلان را ز گلزار دین كه خون دل خلق نوشیده اند ولی عاقلانه است در راه دین به رفع ستم، صبر باید به كار [صفحه 109] ستم چون برافتاد زین سرزمین كه در خودسری كشته از كین شدند از آن جمله یاد آرم از «هرمزان» كه بیهوده بر قتل شد متهم چو كشتند این مرد را برخلاف من این قاتل پست را بی گمان كزین بعد خون كسی بی گناه دگر پند گویم به غارتگران ستمدیده را دل بجا آورند بگیرند اندرز اگر سرسری عرب گفت چون در دوا سود نیست [صفحه 110]
«شقوا امواج الفتن بسفن النجاه.»
و آشفتگی شد برون از حساب
حكومت ز بنیان برانداختند
در این كار گشتند پیروزگر
به مردم نمی داشت هرگز روا
ز فرمانگزاران در این رهگذر
شریكند فرمانبران بیش و كم
برآورد و بدكاره شد ز او دژم
كه خشكیده اصل است و بی برگ و بار
اگر دست یازید زین ماجرا
بر و بوم از آن در خطر می شود
كه فرموده پیغمبر نازنین
گذشت از جهان سوی خلد برین
كه خود داده بد بر من این افتخار
در آن گوشه از قوم آزرم شد
سپردند بر دیگری ز انجمن
عمویم بیامد به نزدیك ما
كه گردید با رای عباس جفت
كه میراث خود بازگیری به چنگ
سوار و پیاده، دلیران كار
برآری ز جان منافق، دمار
همه گفت دیرین مكرر كنم
جوانست و كم ریشه و تازه پا
شود راه و رسم محمد تباه
ز آشوب چون گشت طوفان به پا
نباید كه از راه دیگر شوید
به دریای آرام گیرد قرار
كه طوفان برارد ز بنیان درخت
كنی شهر، ویرانه زین رهگذر
به اندازه باید در این رهگذار
چو ننگست در راه حق، تنبلی
كه عثمان ز كردار او شد دژم
نشینند بر جای از این به بعد
تسلط به هم بسته بر ناروا
چنین گشته آماده بی لا و لن
برانداخته پاك سازم زمین
هم از بینوا شیر دوشیده اند
مراعات هر نكته گردد یقین
كه صبر است خود بر ظفر، دستیار
بخواهیم خون شهیدان كین
شهید از كف چند بی دین شدند
سرافراز ایرانی مهربان
گناهی نبودش نه بیش و نه كم
كشنده ز احقاق حق شد معاف
كشم در حضور همه مومنان
نریزند و خونی نگردد تباه
كه بردند خود هستی دیگران
مبادا تظلم به ما آورند
به شمشیر آنگه كنم داوری
به جز داغ خود راه بهبود نیست
صفحه 108، 109، 110.